Saturday, August 05, 2006

 

من

پياده‌رویِ تنهايیِ طولانی در خيابانی آشنا. و خوشحال بودن. و يادآوری لحظه‌های خوب. و پُر شدن از تو. و خالی شدن از دل‌تنگی. و لذت بردن از همه‌چيز.
با فکر کردن به رابطه‌مان، کودک می‌شوم. می‌توانستم تمام راه را لی‌لی کنم بی هراس از نگاه‌های آدم‌بزرگ‌ها. تمام راه را. بی‌اغراق. دوست دارم حضوری، حسٌ اين لحظه‌ام را برايت گزارش کنم. وقتی سرم را گذاشته‌ام روی بالش مخصوص: جايی ميان کتف و سينه‌ات.


Comments:
ايني كه در اين پست " بخشندگي " نوشتي كاملا درسته، نمي خواهم هم از مرد ها دفاع كنم چون در واقع اكثرشان همين طور هستند ولي بالاخره مرداني هم كه اينطور فكر نكنند وجود دارند و اگر رابطه اي بر اساس اين بخشندگي شكل گيرد به نظرم كاملا آرامش بخش خواهد بود.
پياده روي تنهايي و طولاني را هم خيلي دوست دارم مخصوصا در خيابون هاي خلوتي كه دو طرفش درختاي بلند قد كشيده باشند.
اون كتاب رو حتما مي‌خونم . اگه بتوني بگي از كجا مي‌شه خريدش ممنون مي شم.
 
سلام
به گمانم من خيلي پر رو باشم كه اين را مي خواهم بگويم ولي من ديروز انتشارات پنجره رفتم و امروز شهر كتاب ميرداماد ولي هيچ كدام نداشتند اگر جايي كتاب را ديدي به من خبر بده سريع برم بخرمش يا اگر كتاب خانه اي جايي كه مي شد به امانت گرفتش خبرم كن. ممنون
 
Post a Comment



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?