Saturday, September 02, 2006

 

Lonely / Alone

اصلاً تنها نيستم اما احساس تنهايی... به نظرم يکی از سخت‌ترين حس‌های دنياست. و منفی‌ترين حس‌ها را به دنبال خودش می‌آورد. وقتی احساس تنهايی می‌کنی، مشکلاتِ معمولی هم به نظرت عميق‌تر و پيچيده‌تر می‌آيند. وقتی کسی را نداری تشويق‌ات کند، به راهی که انتخاب کرده‌ای علاقه نشان دهد و حواس‌اش باشد که گاهی انرژی‌ات تمام می‌شود،... موقعيت خوبی نيست. کسی هم نمی‌تواند به تو دروغ بگويد. با دوستی‌ها و همراهی‌های دروغين همراه نمی‌شوی و حس تنهايی‌ات عميق‌تر و بزرگ‌تر می‌شود. دوست دارم به جايی برسم که تنها باشم اما احساس تنهايی نکنم. درست برعکسِ اين روزهايم.


Comments:
یک همدل کاش بود بجای ده تا همزبون
 
Honestly, what I really like about your blog, is talking about people's complicated relationships. Most of people think that they know the meaning of friendship, partnership, love and etc, which they have absolutly no idea. These are the most complicated thigs about human being...

Thanx for that,
Reza!
 
رضا جان به شدت با تو موافقم. فکر می کنم این مسائل خيلی پيچيده اند و اگر آدم بخواهد در روابط انسانی اش خوب باشد باید خیلی زیاد فکر کند و زیاد تجربه کند.
 
wow!چه خوب شد که سر از اینجا در آوردم! خیلی عالیه که یه نفر افکار توی مغز آدمو به صورت جملات مرتب کنه و یه جایی بنویسه! می خونمشون از این به بعد...
 
علي شريعتي در كتاب "علي تنهاست" درباره حسي كاملا شبيه اين حس تو حرف ميزنه.
هيچ ربطي هم به مذهب نداره. فكر كنم از خوندنش لذت ببري.
 
Post a Comment



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?