Sunday, October 22, 2006
توضيح:
اين مطلب عنوان ندارد. کلمهها هم يکسر جاری شدهاند. يعنی که احتمالاً بینظم و مغشوش است. ببخشيد.
هيچوقت کاری را که اسمش را میگذارند «نخدادن» نفهميدهام. کسی که به ديگری علاقهمند است (چه فقط بخواهد با کسی بخوابد، چه دنبال رابطهای عاشقانه است) چرا رُک و راست خواستناش را نمیگويد يا منتقل نمیکند؟ نمیتواند؟ خجالت میکشد؟ نه. هيجکدام از اينها نيست. اگر نمیتوانست و خجالت میکشيد مثلاً ابراز نمیکرد: «از نوشتههایت پيداست که سکسی هستی.» آيا در اين نوع ابرازِ چندشآور که در واقع ابراز نيست و طرف را فراری میدهد، نوعی لذت وجود دارد؟ آيا گوينده با همين راضی میشود؟ به اُرگاسم میرسد؟ و چرا با يک بار برخورد از اين نوع و نگرفتنِ پاسخ، باز کارش را تکرار میکند و دريدهتر و شديدتر لغات را بيرون میريزد؟ ناشی از اعتماد به نفسِ زياد است؟ ناشی از بیتمدنی است؟ در برابرِ چنين کسانی چه بايد کرد؟ آيا هر بار بايد بحث را شروع کنی و او بگويد تقاضايی در کار نبوده و دچار سوءتفاهم هستی؟ يعنی که کاسهکوزههای بیصداقتیِ طرف سرِ تو خراب شود؟ يا با حرفِ شديد و تندی جوابش را بدهی؟ يا تحمل کنی و تحمل کنی و بگذری؟ اصلاً چه کسی اعلام کرده که اينجا عرضهای در کار است؟ فرض کنيم عرضهای در کار است: يعنی فرض اين باشد که من دنبالِ همخوابه میگردم، و برای عرضه کردنِ خود نوشتن در وبلاگ را انتخاب کردهام (چه IQای!)، اين از کجا دريافته میشود بدونِ اينکه رسماً بيانش کنم؟ آيا به ذهنِ من دسترسی داريد؟ و اگر حدس بزنيد و نمونههای مشابه را قبلاً ديده باشيد، مجوز مناسبی است برای «نخدادن»؟ و تازه اگر تقاضای واقعی وجود دارد، بايد گُلواژهها و متلکهای جنسی بارَم کنيد؟ يا با بیادبانهترين شکلِ ممکن بخواهيد شماره تماسم را بگيريد؟
بله، ابرازِ صريحِ اين نوع پيشنهادها شجاعتِ برخورد با جوابِ منفی میخواهد. که بنا به تجربه من «نه»شنيدن فقط بار اولاش سخت بود. اما حسِ درخشانی که حاصل از ابرازِ صميمانه و متمدنانه خواستنِ کسی است با آنکه ممکن است با غمی عميق همراه شود، به نظرم، قابلِ مقايسه با صد بار جواب گرفتن از «نخدادن» نيست.
محدوديتهای جامعه است و تربيتهای ناصحيحِ جنسی که بعضیها، حتی با کسب فضل و کمالات همچنان دريده هستند؟
-دلیل این نوع رفتار غیرمستقیم شاید این است که نسبت به رفتار مستقیم بازده بالاتری دارد. شاید من نوعی ترجیح بدهم بگویم "خانم خانما چه خوشگلن" تا اینکه بگویم "دوست دارم دوست صمیمی تو باشم و تنت را در اختیار داشته باشم چون به فلان و بهمان دلیل به نظرم فرد مناسبی برای هم هستیم". در حالت اول ممکن است خوشت بیاید، یا ممکن است کمی بهت بربخورد. اما رابطه بعید است ناگهان از بین برود. اما در حالت دوم تاثیر بیشتر خواهد بود. در صورت از بین رفتن رابطه، شانس نزدیکی دوباره و آزمایش مسیری دیگر تقریبا از بین میرود.
-شاید تجربههای فردی اکثر افراد با دخترها این را بهشان آموخته است که تقاضای مستقیم هیچگاه مورد قبول نیست. یکی دو تجربه بد باعث میشود دیگر سراغ آن روش نروی. (این گزینه مستقل از گزینه پیشین نیست.)
-شاید دخترها اکثرشان این مدل را ترجیح میدهند و تو استثنا هستی.
آزمایش این فرضیه آسان نیست. نمونههای زیادی میخواهد و وقت بسیار برای تحقیق. ولی شاید بشود آزمون کوچکی انجام داد. میخواهم بدانم واکنشت نسبت به تقاضای زیر چیست. پیش فرض ماجرا این است که من پسری هستم بین بیست تا سی سال، تو مرا ندیدهای، من نیز تو را. تقاضا این است:
-به اعتقاد من تو دختر جالبی هستی. از ذهنیتت خوشم میآید. احساس میکنم درک عمیقی نسبت به ذهنیت خود داری.
ترجیح میدهم با کسی ارتباط فیزیکی داشته باشم که از لحاظ روانی با او سازگار باشم. میخواهم تو را بیشتر بشناسم - هم افکارت را و هم جسمت را. برای همین تو را دعوت میکنم به فلان رستوران. ماجرا در دفعه اول بیش از این پیش نخواهد رفت. دو سه ساعت با هم حرف میزنیم. اگر هر دویمان خوشمان آمد میتوانیم رابطه را ادامه بدهیم. وگرنه که هیچ.
گفتن ندارد که این پیشنهاد تنها یک آزمایش است.
به احتمال خيلی زياد اين دعوت را می پذيرم. مشروط به اين که از شما بيشتر بدانم. من اين جا از افکارم نوشته ام و رابطه ی شناخت تقريباً يک طرفه بوده. اين «از شما بيشتر دانستن» پيچيده و وسيع نيست.
و واضح است که جوابم برای شرکت در آزمايشی است که ترتيب داده ايد.
بعد؟
شما چه فکر میکنید؟ آیا عموم دختران [ایرانی] مانند شمایند؟ تا چه حد حاضرند بدون نگاه به آینده دور، با جـنس مخالف ارتباط برقرار کنند؟ آیا حاضر به ســکـس خارج (مثلا پیش) از ادواج هستند؟ ســکـس خارج از ازدواج با این شیوه چطور؟ (شیوهای که در آن عشق لازمه ســکـس نیست، بلکه تنها خوشآمدن از شخص مقابل کفایت میکند).
خیلی دوست دارم در این وبلاگ نظراتتان را در اینباره بخوانم. به نظرم برای خیلیها مفید است دانستن آنچه واقعا در ذهن دیگری میگذرد. شاید به همین دلیل است که باید به نوشتن مجدانه ادامه دهید. البته اگر دیگران نیز نظرشان را بنویسند و از تجربههایشان بگویند که دیگر خیلی بهتر خواهد شد.
ولي برعكس دخترهاي ديگه خيلي بلند بلند فكر ميكني
من حتي تو خارجي ها هم نديدم كسي اينقدر رك و راست اعلام كنه چي به چيه
اگه اينجوري بود كه ديگه كافي شاپ و كلاب و سينما وديسكو واسه چي كارشون سكه بود
اصلا عزيزم همين الان 95درصد كسايي كه نوشته كاملا صادقانه تورو خوندن اونو بنوعي نخ دادن ميدونن
حتي اين نوشته من هم ميتونه نخ دادن باشه
چيكارش ميشه كرد
دوست دار نوشته هايت و بلند فكر كدنت
من کا متاسفانه جواب این طور آدما رو مجبور شدم این طوری بدم
(وبلاگم بیای می بینی )
متاسفانه بعضیاشون این قدر بی ارزشن که ارزش مبارزه کردن رو هم ندارن
حالا نیایی بزنی که این میخاد نخ بده ها!
من نمی دانم که دخترانِ ديگر چگونه اند و چه واکنشی نشان می دهند. آن قدر که اطرافيانم را ديده ام، چندان متفاوت نيستند با من.
خيلی خوب می شود که افراد از افکار و ذهنیت هایشان بنویسند. اصلاً من به همين انگيزه شروع کردم به نوشتن.
به نظرم، اما، اين که غالب دختران چه می انديشند و چه می خواهند، ربطِ چندانی با اين ندارد که به کسی جواب منفی داده شود و او بر خواسته خودش -بی ادبانه تر- پای فشرد يا رفتارهای دور از تمدن ديگر.
نکته اين که گفت و گوی ما درباره آن آزمون کوچک، دو نامه در پی داشت با مضمونِ دعوت به شام در رستوران!
نمی دانم در اين فضا چطور می شود بحث کرد...
موضوع جواب دادن يا جواب ندادن به درخواست ها نيست. مسأله آن جايی است که بلد نيستند منظورشان را بگويند و اگر جواب منفی هم بگيرند، بر خواسته شان پافشاری می کنند. نه خود صداقت دارند و نه حرف ديگران را صادقانه می یابند.
می شود گذاشت و گذشت اما برای من وقتی که تعداد اين برخوردها از حدی بیشتر شد، تحملش سخت شد. و ناراحت کننده تر این است که چیزی در سرم زنگ می زند: این به خاطرِ مؤنث بودن است. اميدوارم خودت درگير چنين برخوردهايی نشوی که روح آدم را به درد می آورد
((نوشتن
دوست من این جمله که نوشتی منو قلقلک میده
حتما همینجوریه که میگی ولی اگه واقعا فقط می نویسی برای اینکه افکارت رو ثبت کرده باشی پس چرا
سیستم نظر خواهیت فعاله
پس چرا نظر دیگران برات اینقدر مهمه
من نوشته های تورو دوست دارم
افکار جلبت رو هم تحسین میکنمهرچند با همشون موافق نیستم ولی شجاعت تو در ثبت احساساتت قابل تقدیره
تا حالا فکر کردی اگر همه ادمهای دنیا مثل تو فکر میکردن روابط اجتماعی دنیا چه شکلی میشد
قضیه بفرما و بشین و بتمرگه دیگه
مثلا واقعا خیلی از پسرای که نوشته تورو خوندن فقط بخاطر دیدن یک دختر متفاوت حاظرند چند ساعتی با تو توی یک کافی شاپ بشینن وصحبت کنن
چیزی که الان زیاده و راحت تجربه تن یک غیر همجنسه ولی چیزی که کمه تجربه یک ادم متفاوت و جالب
نظرت چیه
حالا درست وسط این هزارپاره فرهنگی تو چراغ دست گرفته ایی و به قول یکی از کامنتها بلند بلند فکر می کنی و می خواهی حریمت رعایت شود؟
چند صد هزار بار تا به حال در خیابان نگاه هایی را دیده ایی که با ولع انگار که درست همانجا برهنه ات کرده اند و با تو همبستر شده اند؟
اینجا هم خیایبانی است مجازی
و شاید بتوان گفت تو به نوعی خود را عرضه کرده ایی!
تفکر خود را
نگاهت را به زندگی
و خلوتت را عرضه کرده ایی و شاید خیلی سخت باشد برای خیلی ها که تفاوت کوچک ما بین عرضه تن و عرضه تفکر را بفهمند
راستی چرا خودت را عرضه می کنی؟
قبل از جواب بگویمت که من نیز جایی دیگر همین کار را میکنم
کجای یک «نه»ی ساده و بعدش بی اعتنایی سخت است؟ نمی خواهی بگویی که اولین باری است که پیشنهاد جسورانه ای به ات می شود، هان؟ تا حالا با این پیشنهادها چه کرده ای؟ شاید من از شدت ماجرا کاملاً خبر نداشته باشم، اما مگر حرف شان خیلی ازمثلاً «زنان بزایند»ِ رئیس جمهور شنیع تر بوده است؟ بی اعتنایی به نامه ای که به نشانیِ ناشناس ات آمده سخت تر است یا به کسی که در خیابان تن اش را به ات می چسباند؟ نگو که برایت پیش نیامده است.
هر چقدر جسورانه تر حرف شان را بزنند بی اعتنایی راحت تر است. با کاری از نوع انتشار نامه ها یا تعطیل وبلاگ فقط عصبانیت و ضعف خودت را نشان داده ای. اصلاً از کجا معلوم طرف از این توجه تو لذت بیشتری نبرد؟ در خوش بینانه ترین حالت آدم خیلی معمولی ای است که با خواندن نوشته هایت مبهوت تو شده و درست نمی داند چه باید بکند. مگر می خواهیم تنبیه اش کنیم و آبرویش را ببریم؟ تازه با این فرضِ نامربوط که متنبه می شود یا آبرویش می رود.
شیک ترین کار از نظر من همان است که گفتم: گفتنِ «نه»؛ و بعد سکوت. راه فنی هم دارد—که حتماً بلدی—برای اینکه نشانی مزاحم را به فهرستی اضافه کنی و دیگر نامه هایش را نبینی.
اگر لطف كنيد و نظرتون رو درمورد كامنت طولانيم بهم بگيد خوشحال ميشم
با همين توضيح مختصر روشن هست كه لفاظي جنسي شروع و ابتداي بسياري از مسيرهائي است كه به لذت مردانه ختم ميشود . جنده ها را با همين ادبيات بلند ميكنند نه با دست گل و اهداي ادكلن به عنوان هديه . در مورد قيمت و تلفن و قرار حرف ميزنند با لحن حاكي از قدرتي كه وجود دارد و تا ساعتي ديگر محقق ميشود . اين وضعيت براي خيليها لذت بخش هست ، حتي نه در صحنه عمل كه پشت صحنه ، يعني در جمع دوستان و همسالان و به دور از يك دختر يا زن هم استفاده از اين ادبيات لذت بخش است ، كه يك دختري رد ميشه و پسرها ميگن ديدي جنده رو چه كسي بود اين الان منتظره تل بدي تا صبح تكنو بزنه . گوينده و شنونده با اداي اين ادبيات از اينكه قدرتمند است و ميتواند مالك چيزي باشد كه برايش لذت بخش است كسب فيض ميكند و وصف العيش نصف العيش و گاهي بيشتر از نصف . حتي همينكه در يك توهم كوتاه مدت بهترين لذت فيزيكي برايش در دسترس ترين چيز است و مويد قدرتمندي و احاطه او لذت بخش است
فعلن :)
kheyli etefagi be blogetun barkhordam. matalebe jalebi nevestid.chera aksare neveshtehatun rajebe eshghe
<< Home