Monday, November 06, 2006

 

عشقِ انسانی = عشقِ سالم

بارها به اين فکر کرده‌ام که آيا زنان و مردان تجربه يکسانی از عشق و وابستگیِ عاشقانه دارند؟ آيا تربيتمان طوری است که در رابطه عاشقانه، طرفين خودشان هستند و ديگری و خود را مستقل و دارای ارزش انسانی برابر، بدونِ اما و اگر می‌دانند؟ چقدر به اين برابری اعتقاد داريم؟ چقدر به برابری عادت داريم و چقدر به نابرابری؟
نمی‌دانم جوابِ درست به اين سؤال‌ها را. حتی نمی‌توانم روشن و واضح روابطم را از اين حيث رتبه بدهم. اولين رابطه‌ام را، شايد، وابستگیِ يک‌طرفه‌ام به معشوق خراب کرد. و وقتی احساسِ خردشدنِ شخصيتم جلوی رشدم را گرفت و نگاهِ برتری‌جويانه‌اش نفسم را، احساسی از عشق نداشتيم.

می‌دانم که استانداردهايم برای چنين رابطه‌هايی به مرور شکل گرفته و کامل شده است. با اين حال، چيزهايی که حالا برايم از يک رابطه عاشقانه سالم و انسانی مشخص است، اين‌هاست: دوطرفه‌بودنِ احساسِ عاشقی، وابستگیِ متقابل، گشودگی، درآميختگی، احساسِ رشديافتگی، لذت زياد بردن از حضور يکديگر، احساسِ احترامِ زياد.


Comments:
منصفانه‌ست.
.
راه ساده‌ای که به نظرم می‌رسه برای اینکه ببینم چیز الف واقعاً چقدر در چیز ب اهمیت داره اینه که اگر الف رو حذف کنیم، آیا ماهیت ب عوض می‌شه؟ آیا ب نابود می‌شه؟
.
در مورد تعهد در یه رابطه هم همینطور. اگر تعهد نباشه آیا رابطه عاشقانه نابود می‌شه؟ آیا کیفیتش تغییر می‌کنه؟
.
به نظرم رابطه تغییر می‌کنه و حتی می‌تونه نابود شه، اگر طرفین تعهد رو در قرارداد عاطفی منظور کرده باشن یا نه.
.
ولی آیا می‌شه که تعهد رو اساس نذاشت و کیفیت عاشقانه رابطه را حفظ کرد؟ به تجربه: بله می‌شود.
.
برداشت شخصی من اینه که اون جنبه از تعهد که باعث می‌شه شرکای عاطفی وقت بیشتری رو با هم صرف کنن، کمک می‌کنه که تجربه‌های مشترک بیشتری داشته باشن تا بتونن لذت بیشتری ببرن و امکانات وجودی طرفین رو کشف کنن. شما باید «به قدر کافی» و «پیوسته» --حداقل برای مدتی--با کسی باشین تا راجع بهش عمیق شین و راجع بهم یادبگیرین.
اون جنبه از تعهد که باعث سرکوب و محدودیت قابلیتهای هر طرف بشه، جنبه‌ایه که نامطلوبه. پس تو هم به نوعی تعهد داری، ولی محدودیت را کم کرده‌ای--محدودیت لزوما چیز بدی نیست، گاهی گریز ناپذیر هم هست--مثلا در نظر بگیر که من با سرشلوغی و اینها شاید بتونم ۲-۳ نفر رو با اون کیفیتی که دلم می‌خواد از نزدیک تجربه کنم.
 
شروع یه رابطه متعهد یه شرایط عاطفی و روانی خاصی می‌خواد. موافق نیستم که بگیم: تعهد داشتن خوب است. یا تعهد داشتن بد است.
.
در شرایط ایده‌آل،‌ خوبه که آدم برای رسیدن به حداقلِ لذتِ حقِ هر فردِ‌زنده،مجبور نباشه تعهد بده. تعهد برای فرزندپروری کاملا لازمه.
.
به نظرم ایده‌آل اون باشه که آدما حق انتخاب داشته باشن که انتخاب کنن تعهد یا عدم نعهد رو.
نه اینکه تعهد داشتن رو مطلق خوب و ارزشمند فرض کنیم.
 
sa,
ممنون. نکته هايی که نوشته ايد در کامل کردنِ بحث تعهد خيلی خوب است.
 
میدونی آبجی عشق باید مثل دسته چپق حتما دوتا سر داشته باشه آخه عشق یه سره باعث درده سره
 
فکر می کنم اون چیزی که به نام نگاه برتری جویانه گفتی بسیار مهم است . این یک جور جنگ قدرته که خیلی وقتها در اکثر رابطه ها وجود دارند .و فوق العاده میتونه مخرب باشه. و اما صفاتی که به عنوان صفات مثبت نام بردی...داشتم به این موضوع فکر می کردم که ایا رفتار یا احساس طرف مقابل . می تونه در احساس یک عاشق مهم باشه ؟ یعنی تا وقتی که کسی عاشقت نشده نمی تونی عاشقش باشی ؟ خوب با توجه به معناهای مختلف عشق در فرهنگ ما .بد نیست که تعریف دقیق تری از عشق بکنی ...
 
دخترک مراقب باش! داري به تناقض دچار مي شوي
به نوشته هاي پيشين خود مراجعه کن و مقايسه کن با استاندارد وابستگي متقابلت در اين نوشته
...
 
با وابستگی به هر شکل مخالفم برام خیلی ازار دهنده است . عشق رو توام با استقلال و ازادی از هر بند می پسندم .
 
در ضمن به نظر من عشق و وابستگی دو مقوله کاملا متفاوته . تا ساعتی دیگه راهی سفرم و فرصت ندارم امیدوارم در فرصتی بهتر ......
 
تازه باوبلاگت آشنا شدم وفرصت نکردم همه پست هات را بخوانم اما خوشم آمد ازنوشتنت ودرگیریهای ذهنی ات.موفق باشی
 
salam
ba bishtare harfat movafegham. be in safhe sar bezan. nazaret komak mikone.
http://faheshegi.blogfa.com
khosh bashi
 
من با لیلا موافقم. من وابستگی رو (حتی از نوع متقابلش) نشانه ی ناسالمی رابطه می دونم. شاید تعریف تو از وابستگی چیزی باشه که من نمی دونم. آقای دلقک می دونی عاشق بودن با ارتباط سالم داشتن فرق می کنه. شرط عاشق شدن احساس متقابل نیست ولی شرط ارتباط سالم و همافزا داشتن عشق دو طرفه است.
 
سلام
امشب با وبلاگت آشنا شدم به نظرم راجع به بعضي نظراتت من هم يه جورايي صحبت كردم يه چيزايي راجع به اينكه همه ظرفيت شنيدن واقعيت ذهني را ندارن و من ترجيح دادم ديگه خودم را به تمامي بيان نكنم
 
احساس می کنم تا زن و مردی و رابطه ای هست سوء تفاهم نفر سومه تو این رابطه.
حتی وقتی فکر می کنی همه چیز خوبه و به تمامی هستی
 
سلام به دوست نادیده!
تازه با وبلاگت آشنا شدم و کلی شادم از این اتفاق.خوشحالم که اینقدر ساده و روان هر چی تو ذهنت می گذره می نویسی.
به عنوان یک دختر کاملا حرفهات برام قابل درکه .بعضی نوشته هات رو که می خوندم از بس ذهنیت تو به خودم شبیه بود نزدیک بود از تعجب شاخ در بیارم.
یک سئوال دارم ازت البته هیچ اصرای هم ندارم که بهم جواب بدی ولی محض کنجکاوی می پرسم.هر چند پرسیدن این سئوال از یک خانم خیلی بده .میشه بگی چند سالته؟
شاد و سرخوش باشی همیشه.
 
سلام دختره
استانداردهاي خوبي داري
حالا بگو ببينم چه جوري اينا رو ضربدر 2 يا 3 ميكني
وقتي چنين احساسات قويي نسبت به كسي داشته باشي يعني فصل مشترك زيادي با اون شخص پيدا ميكني
اين فصلها شامل قلب واحساس وسكس ميشه
براي اداي احترام به اين شخص بايد حرمتش رو و فصل مشتركتون رو حفظ كني
كه خوب
اين با نوشتهاي قبليت جور در نمياد
 
شایسته بود اسم وبلاگت رو می‌ذاشتی: "جنده بودن" و نه "دختر بودن"...
 
براستي اين سايتها چقدر فاسد هستند، و مطالب حرام در آنها چقدر زياد و بي حيا گرانه نوشته شده است. زنهاي بظاهر دختر و مرد هاي بظاهر پسر،چه مطالب هرز وهجو و مفسده انگيزي در اين سايتها با هم رد و بدل ميكنند. آنهم با استدلالهاي منحرفانه و بظاهر روشنفكرانه آنچناني شان. در حاليكه، این زنهائيكه اسم خودشان را ظاهراً دخترميگذارند، كار فاحشه گري انجام ميدهند . بعبارتي ميخواهند مانند کشورهای غربی؛ اعمال حيوانات از جمله: خوك و سگ و گربه و ... را بكنند ، يعني هر زمان كه دوست داشتند، با يك مرد نامحرم رابطه دوستي و به گفته خودشان؛ عاشقانه؛داشته باشند و اگر هم بيشتر باز دوست داشتند، بغل او همخواب بشوند و دفعه بعد همين كار را با فرد ديگري داشته باشند، تازه بدتر از اين، مخواهند در هر دفعه با چند نفر با شند و كسي هم بدش نيايد. يعني عفت وارزشهاي انسا ني شان رابه دفعات مكرر بواسطه مردهاي هرزه از دست بدهند ؛ حالا براي توجيح كردن خودشان ،دنبال مجوز براي اين كار پست و زشت و روسپي كارانه خود هستند. در حاليكه بايد بدانند اينكار خود فروشي بوده و در ايران جرم و خيانت به خود و خانواده و همسرشان محسوب ميشود.و جرم اينكار كه يكنوع فاحشه گري ميباشد، در اسلام وايران بعضاً سنگسار است. راستي به اين نوع افراد ميشود گفت انسان؟ آيا اينها ميتوانند در آينده مادر يا پدر بشوند؟ آيا ميتوان مسئوليتي را به اينها سپرد. واقعاَ به اينها بايد گفت خاك بر سرتان با اين كارهايتان، كه خودتان و خانواده تان را بي آبرو ميكنيد و آينده شوم وسياهي را براي خود رقم ميزنيد. و ندانسته در دام افكار شياطيني غرب گرفتار شده ايد. بخود آ ئيد كه وقت خيلي خيلي دير شده است.
 
دلقک،
نوشته‌ام رابطه سالم برای من اين استانداردها را دارد. نگفتم خارج از اين استانداردها رابطه‌ای وجود ندارد. برای همين بسيارند عاشقانی که يک‌طرفه رابطه‌ دارند.

سهراب صادق،
من تناقضی نمی‌بينم. خوشحال می‌شوم بگويی چی با چی در تناقض است.

ليلا،
عشق و وابستگی دو مقوله متفاوت است. اما برای من رابطه عاشقانه سالم همراه با وابستگی از نوع متقابل تعريف می‌شود. و البته که ممکن است برای شما اين‌گونه نباشد.

نسيم،
کاش بگويی چرا وابستگی متقابل ناسالم می‌کند رابطه را.

عريانی من،
تجربه من گزاره شما را تأييد نمی‌کند.

فرزانه،
ممنون از لطفت. پرسيدن زشت نيست. به شرطی که به طرف مقابل اجازه دهی جواب ندهد. در واقع حق پرسش‌شونده است که جواب ندهد. و به نظرم کليشه بدی است اين که می‌گويند نبايد از زنان سنشان را پرسيد. من در نيمه دومِ سومين دهه زندگی ام هستم.

مهرداد،
از فصل مشترک گفته‌ای که نفهميده‌ام. می‌شود توضيح دهی و دقيق بگويی چه چيز با کدام حرفِ قبلی‌ام جور درنمی‌آيد؟

ساشا،
ممنون از پيشنهاد.
 
سلام . امروز بطور اتفاقی با وبلاگت آشنا شدم .با نوشته هایت که بر گرفته از افکار و رفتارت هستند ؛ موافقم .
آنچه راجع يک رابطه عاشقانه سالم و انسانی نوشته ای ، بدیهی است ، یعنی: دوطرفه‌بودنِ احساسِ عاشقی، وابستگیِ متقابل، گشودگی، درآميختگی، احساسِ رشديافتگی، لذت زياد بردن از حضور يکديگر، احساسِ احترامِ زياد از مسلمات این رابطه است ... اما با توجه به نوشته های قبلی ات ؛ احساس میکنم نکته ای را نگفته ای که باعث شده است عدهای از مخاطبین نتوانند با نوشته ها ارتباطی برقرار کنند ..در ابتدا مقدمه ای می آورم :
- وجه اول - آنچه من از حس عاشق شدن دریافت ام ؛ این بوده که وجد و سروری از دیدن معشوق در فرد حلول میکند و فرد "ناخودآگاه" خود را محدود به وی میکند ؛ چیزی که دوستان به آن تعهد گفته اند اما این محدود کردن خود یا بقولی تعهد ، در ضمیرخود فرد است و به همان نسبت در وجود طرف مقابل( با فرض رابطه عاشقانه دو طرفه) یعنی از بودن با کسی دیگر اصولا لذتی نمیبرد که بخواهد به دور از چشم معشوقش و یا با اطلاع وی ؛ شخص دیگری را ببیند و... .(محدود کردن طرف مقابل که اصلا رد شده است و بحثی در آن نیست).
- وجه دوم - فرض عشق های چندگانه از نظر" تءوریک" قابل فهم است...بعنوان مثال معشوق کسی را بتوان از طرق شبیه سازی های ژنتیکی؛ تکثیر نمود پس حس عاشقی آن شخص میتواند به همه افراد کلونی ؛ در یک زمان تعمیم یابد . از نظر "عملی" نیز عاشقی همزمان؛ هرچند قدری دور از ذهن است اما امکان پذیر است مثلا میتوان تخیل کرد که یک مرد در اثر معاشرت با نیکولکیدمن و آنجلیا جولی ؛ عاشق هر دو آنها بشود و ...
- وجه اول و دوم در حقیقت فرقی ندارند . در وجه دوم ، فرد خودرا محدود به ارتباط با همان چند نفر خواهد کرد .
- نکته مهم این است که این تعریف از عشق ؛ عمر کوتاهی دارد و پس از مدتی این احساسات به آن کیفیتی که اشاره شد از بین میرود .و همین مساله با انتظار و تعریفی که در ذهن اغلب افراد وجود دارد ( منتهی شدن عشق به ازدواج )در تعارض است .
- با علم بر کوتاهی عمر عشق ، ازدواج و بقولی پذیرفتن آگاهانه تعهد امری خند ه دار است زیرا به احتمال قوی پس از ازدواج نیز عشق به پارتنر دیگری (غیر همسر)میتواند اتفاق بیفتد.
- پس هر فرد مخیر است با توجه به اهداف خود در زندگی انتخاب کند ، تجارب گوناگون و لذت بردن از زندگی یا ازدواج کردن و به تبع آن ، ممانعت آگاهانه از بروز احساسات در برابر عشق احتمالی آتی .
- در زمان بشر نخستین و یا جوامع بدوی (مثلا قبایل آفریقایی و...) منعی برای ارتباطات جنسی و عاطفی متعدد وجود نداشته است . مثلا همه مردان قبیله با همه زنان قبیله همبستر میشدند و یا برادر با خواهر و ... ازدواج میکرده است و...اما هرچه بشر امروزی متمدن تر شد و بیشتر از عنصر عقل بهره گرفت ؛ محدودیت های بیشتری در اینگونه مسائل برای خود در نظر گرفت .بعنوان مثال موضوع چند همسری در غرب که بسیار نامطلوب است .و یا همین موضوع تعهد در ازدواج که عمر و اشرافیت آن در زندگی دو نفر بسیار بیشتر از عمر عشقشان است .
- حکیمی مسلمان میگوید : زنا نکنید ؛ چون بی اعتمادی در بین شما زیاد میشود ( این جمله از علی ابن ابیطالب است و مسلما موضوع بحث ما خارج از دین و مذهب است و بیشتر کارکرد اجتماعی عبارت مد نظر بوده ).واقعیت تلخ این است که وجود روابط آزاد فردی(که حق هر شخص است ) به ساختار جامعه و خانواده اسیب میرساند .بطورمثال کتمان نمیتوان کرد که پای شخصی به خانواده ای که عاشق یکدیگر بود ه اند ؛ باز میشود .و با توجه به مفروضات مورد بحث؛عشقی اتفاق می افتد و در نهایت و با لحاظ روشنفکری در حل مساله یعنی کنار کشیدن آگاهانه یکی از آن دو ؛ بنیان یک خانواده بهم میخورد.( مثال فیلم نوبت عاشقی مخبلباف )
- حال اگر این موضوع تعمیم یابد ؛ مجددا رجعتی است به گذشته...مثلا آنچه که دردنیای معاصر بنام جزیره لختی ها میشنویم ( البته من از کیفیت روابط افراد در آنجا آگاه نیستم )
- با این دلایل میتوان اینگونه گفت که عقل جمعی (و یا به تعبیری عرف) ؛ آزادی فردی به اینگونه را محدود می کند . به عبارت دیگر هرچند احساسات وعشق ما چون از جنس غرائزند ،ما بدون دخالت عقل و یا اختیار به افراد مختلف میل نزدیک شدن پیدا میکنیم اما ناگزیر هستیم که بزخی از قید و بند ها را رعایت کنیم. مثلا چه دلیلی داریم که با محارم خود مثل مادر و یا خواهرعشقبازی نکنیم و یا عاشقش نشویم ؟ حوزه بحث ما که خارج از دین است . تاریخ هم نشان میدهد که چنین مساله ای هم اتفاق افتاده است پس انچه که ما به ان احترام میگذاریم , در حقیقت خرد و عقل انسان است هرچند که با اختیار و احساس ما در تعارض است .
 
گويی پدر ژپتوی نجٌار
از سرما
پينوكيوی عزيزش را
در اُجاق می سوزاند
اينگونه كه تو مرا .
 
دو سوال از نويسنده سايت دختر بودن و ساير همفكرانشان:

شما و امثال شما خلاصه حرفتان اينست كه:
"ويژگي اصلي دوران مدرنيته شکوفايي عقل آدمي است و عقلانيت هيچ خط قرمزي را به رسميت نمي شناسد" ،
پس در آن صورت چرا با وجود آنکه : ويژگي اصلي دوران مدرنيته در غرب (انگلستان.هلند.دانمارک. اتریش. آلمان.و...) که شکوفايي عقل آدمي است , از هر سه يا چهار بچه, رسماْ يکدامشان توسط وزارت کشورشان, زنازاده معرفی میشوند.
تازه اين آمار- منها ی سقط جنين های آزاد ويا آنهائيکه رسماْ زنا زاده معرفی نمیشوند- مي باشد.
ببينيد اين ، يکی ازآن محصولات مهم فكري كه ميگويد ؛ "ويژگي اصلي دوران مدرنيته شکوفايي عقل آدمي است که هيچ خط قرمزي را به رسميت نميشناسد" ، میباشد. درضمن ايدز را هم به آن اضافه کنيد. که از همين نوع محصولات عصر مدرنيته غرب میباشد.همچنين ازهم پاشيدگی خانواده و بسياری محصولات خراب ديگر از اين نوع. حاصل اين تفكر غربي مي باشد.
سوال ديگری که از شما دارم اينست که:
آيا شما مسلما ن هستيد؟
آيا پايبند به اجرای احکام شرع مقدس اسلام در حد وظيفه خود میباشيد؟
در آنصورت، تحليلتان از آزادی در رابطه با روابطي كه با جنس مخالفتان در چارچوب قوانين اسلام و نيز خطوط قرمز اسلام براي اين نوع آزادي جنسي كه شما به آن عمل ميكنيد ،چيست؟
 
Post a Comment



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?